the journalist

ژورنالیست

مقاله

 

اندر خمِ یک کوچه...

الاهه بقراط

 

انتقاد مدافعان «دمکراسیِ بیشتر» از «غرب» و «کاپیتالیسم» برای مهار محافل اقتصادی در چهارچوب‌ یک دمکراسی فراگیر و گسترده است اما برای ما که هنوز در خم یک کوچه دمکراسی هستیم اگر با روشنگری همراه نباشد، می‌تواند گمراه کننده باشد. مشکل ایرانیان و اساسا اهالی خاورمیانه نیز نه با دموکراسی عملا ناموجود در آن منطقه، و یا دمکراسی‌های موجود در مناطق دیگر، بلکه با آن نوع گرایش‌های چپ و راست و مذهبی است که ضدغربی و ضددمکراسی هستند.

*****

 

بدترین اپوزیسیون در هر کشوری آن است که کار و وظیفه خود را که روشنگری و تشکل و تدارک برای رسیدن به اهداف خود است، رها کرده و به نظاره سیاست دیگران بنشیند و انتظار بکشد تا در نهایت به سیاست حاکمان داخلی و خارجی واکنش مکتوب یا شفاهی نشان دهد!

 

دموکراسی عملا موجود

در هفته دوم ژانویه 2013، برگزاری یک کنفرانس جهانی زیر عنوان «راه دموکراسی» در شهر مونیخ، سبب شد تا برخی سایت‌های فارسی زبان جسته و گریخته به آن بپردازند. شاید نکته‌ای که در این موارد کمتر به آن توجه می‌شود این است که گذشته از آنکه «راه دموکراسی» فقط یکی نیست، در عین حال این راه برای کشورهایی که به آن رسیده و صاحب تاریخچه‌ای دموکراتیک شده‌اند، با کشورهایی که هنوز در آن گام ننهاده‌اند و یا تجاربی پراکنده از آن دارند، نیز، متفاوت است، پس مسائل و مشکلات و انتقادات مربوط به آنها نیز با یکدیگر تفاوت دارد به  ویژه آنکه دموکراسی نه تنها یک ساختار و فرهنگ سیاسی است که امکان طرح این همه را در اختیار می‌نهد، بلکه راه را نیز برای آزمون و غلبه بر آنها می‌گشاید.

یکی از شخصیت‌هایی که در نشست یادشده شرکت داشت، آکسل هونت، فیلسوف آلمانی از اندیشمندان  «مکتب فرانکفورت» بود که از «ظاهری» بودن دموکراسی در «غرب» سخن گفت. از آنجا که من در چند سمینار درسی با استادی آکسل هونت شرکت داشتم (او در دهه نود برای تدریس در دانشکده علوم سیاسی یک بار در هفته از فرانکفورت به برلین می‌آمد) و هم چنین یک کار دانشگاهی خود را درباره «له ویاتان» از «توماس هابس» اندیشمند قرن هفدهم انگلیس، با سرپرستی و در گفتگو با وی نوشتم، فکر کردم بد نیست در اینجا کمی به نظر وی و تفاوت این راه‌ها بپردازم چرا که متأسفانه کم نیستند کسانی که از یک سخن درباره یک وضعیت و مفهوم مشخص به یک نتیجه و حکم درباره مفاهیم و اوضاع کلی می‌رسند.

 مطالعات آکسل هونت بر روی تئوری «به رسمیت شناختن دیگران» و «حق آزادی» متمرکز است. اما اینکه وی در اواخر قرن بیستم به درکی گسترده  از آزادی، نه تنها در رابطه با سیاست، بلکه اساسا در مناسبات اجتماعی و روابط متقابل افراد و گروه‌های مختلف با یکدیگر می‌رسد، نمی‌تواند بر آن مسیر فکری بنا نشده باشد، که سیصد سال پیش مدافع حکومت مطلقه بود. این پیوند تاریخی و ارتباط ارگانیک در تکوین و تکامل اندیشه سیاسی را من هنگامی با شرمندگی دریافتم که درباره «حکومت مطلقه» مورد نظر توماس هابس و حمایت وی از آن، با آکسل هونت به گفتگو پرداختم و او زاویه دیگری از برخورد را گشود که برای من به عنوان یک انسان خاورمیانه‌ای که حافظه تاریخی‌اش از استبداد انباشته است، چندان آشنا نبود. می‌گویم «چندان» زیرا نمی‌خواهم وجود آرمان آزادی را در تفکر انسان استبدادزده، نادیده بگیرم.

از بحث نگرش فلسفی و اجتماعی به انسان، که پایه تئوری‌های سیاسی اندیشمندانی را تشکیل می‌دهد که به کند و کاو در مناسبات قدرت پرداخته‌اند، بگذریم، اگرچه بحثی بسیار جذاب است و به شدت به کار بررسی نگاه دین و حکومت‌های دینی به انسان و «شهروند» نیز می‌آید. بر اساس یکی از این نگرش‌ها، «توماس هابس» تئوریسین «حکومت مطلقه» است و اینکه نطفه اندیشه آزادی‌خواهی و «لیبرالیسم» در شیوه تفکر و نگاه وی به دولت و حکومت بسته شده باشد، شاید اندکی عجیب بنماید. اما همان نگاه به انسان که «هابس» را به ضرورت یک «حکومت مطلقه» می‌رساند، نیکبختی و امنیت انسان نیز وی را در کتاب «له ویاتان یا جوهر، شکل و قدرت حاکمیت دینی- مدنی» به ضرورت «خوب» بودن این حکومت مطلقه ‌رساند و بنا به تجربه این واقعیت را که ممکن است یک «حکومت مطلقه» الزاما «خوب» نباشد و علیه انسان‌های زیر قدرت خود (زیردستان) عمل کند، در نظر گرفت و به جست  و جوی راهی برای غلبه بر این مشکل برآمد. این راه چیزی نبود جز حق خلع حاکمان بد توسط زیردستان! این حق، نطفه آزادی حقوقی و لیبرالیسم است.

 

آرمانِ دموکراسی ِ بیشتر

«توماس هابس» به خاطر طرح این نظر که علیه خاندان سلطنتی وقت تعبیر می‌شد، شبانه از انگلستان گریخت و مدتها بعد به وطن بازگشت. شاگرد وی «جان لاک» بعدها در کتاب «دو مقاله درباره دولت» این «حق خلع» را به «حق مقاومت» فرارویاند و به طور رسمی بنیانگذار اندیشه لیبرالیسم نام گرفت. آکسل هونت این پیوند فکری و تاریخی خود را به عنوان یکی از متعلقان به «مکتب فرانکفورت» می‌دید و تلاش کرد تا آن را برای شاگرد «جهان سومی»اش توضیح دهد. برای من این توضیح در عین حال یک روش تفکر بود: قاطی نکردن مسائل! قاطی نکردن این نکته که اگر فیلسوفی مانند آکسل هونت از دموکراسی در غرب انتقاد می‌کند و آن را «ظاهری» می‌نامد، تنها و تنها به این دلیل است که توقع دمکراسی بیشتر از سیستم‌ و اقتصاد مرفه غرب دارد. توقعی که من فکر می‌کنم دیر یا زود خود دمکراسی باید برای پاسخ دادن به آن چاره‌ای ارائه کند وگرنه با مشکلاتی نه علیه دمکراسی (ساختار سیاسی) بلکه  علیه سرمایه‌داری (ساختار اقتصادی) روبرو خواهد شد. این آن نکته کلیدی است که نظر اندیشمندانی مانند هونت را از تفکرهای ضدغربیِ چپ‌روها و راستگرایان و اسلامیست‌ها متفاوت می‌کند

 انتقاد مدافعان «دمکراسیِ بیشتر» از «غرب» و «کاپیتالیسم» برای مهار محافل اقتصادی در چهارچوب‌ یک دمکراسی فراگیر و گسترده است حال آنکه در شرایط کنونی دمکراسی از سوی محافل اقتصادی نئولیبرال مهار می‌شود. از نظر هونت، آزادی بدون عدالت وجود ندارد حال آنکه برای نئولیبرال‌ها آزادی را تا آنجا می‌توان گسترش داد که سودآور باشد، اگر عادلانه بود چه بهتر! اگر هم نه، بدا به حال تنگدستان!

 اینها مباحثی است که سالهاست در کشورهای غربی جریان دارد و جهانی شدنِ نه تنها اقتصاد، بلکه اساسا همه جنبه‌های زندگی بشری، ابعاد جهانی به آن داده است. اما برای ما که هنوز در خم یک کوچه دمکراسی هستیم و تازه در آن نیز به یک توافق فراگیر و عملی بر سر درک از آن نرسیده‌ایم، اگر با روشنگری همراه نباشد، می‌تواند گمراه کننده باشد آن هم در حالی که موضوع «قدرت» بیش از پیش به مسئله مرکزی تحولات اجتماعی در ایران تبدیل می‌شود. این ادعا را بر اساس یک تجربه عینی مطرح می‌کنم. در دوران دانشگاه، هنگامی که استادان فلسفه و سیاست از همین زاویه، یعنی توقع دمکراسیِ بیشتر از سیستم‌های غرب به بحث می‌پرداختند، من می‌دیدم چگونه دانشجویان اسلام‌‌گرا و چپ‌رو و راستگرا قند در دلشان آب می‌شود و نتایجی را در همان جا مطرح می‌کردند که درست در نقطه مقابل نظرات استاد مربوطه قرار داشت: انتقاد از دمکراسی، آنها را به نفی آن و در پیش گرفتن راهی دیگر در مقابله با آن می‌رساند. آنها برای آزادی و عدالت مورد نظر در ایدئولوژی‌های مورد اعتقاد خود، به کنترل بیشتر و به بند کشیدن دموکراسی می‌رسیدند!

مشکل ایرانیان و اساسا اهالی خاورمیانه نیز الان، در خم کوچه‌ای از راه‌های دمکراسی،  نه با دموکراسی عملا ناموجود در آن منطقه، و یا دمکراسی‌های موجود در مناطق دیگر، بلکه با آن نوع گرایش‌های چپ و راست و مذهبی است که ضدغربی و ضددمکراسی هستند. در این مورد، شاید عقاید و انتقادهای امثال آکسل هونت که چند سال پیش نیز سفری بی حاصل و غم‌انگیز برای شرکت در نشست «کانت شناسی» به ایران داشت، نتواند به ما کمکی کند. ما هنوز با زندگی در دموکراسی‌های آنها و با پشتیبانی دموکراسی آنهاست که می‌توانیم از کوچه تنگ و تاریک سنت و واپسماندگی راهی به آینده و برای دموکراسی خود بگشاییم.   

30 ژانویه 2013

 

| © 2013 | | alefbe - journalist | | berlin | | germany |